جغد شب

جغد شب
دلنوشته

خاطرات یک جوان کهنه دل

مثه پروانه ای بی عشق مردیم
به جای نان فقط حسرت خوردیم
زترس جغد شب خفه خون گرفتیم
هزاران بار مردیم و جون گرفتیم
واسه هم بت شدیم افسانه ساختیم
تو رویای خیالی خانه ساختیم
سوالایی که بی جواب رها شد
تنی خسته که سهم کرکسا شد
نگارش هرچه بود با خون پُلم شد
میان جمعیت قانون گم شد
صدای چکمه هاشان تو سر ما
یه عده لاشخور دور و بر ما
تمام خاطراتم خاک کردن
ز دنیا هرچه خوبی پاک کردن
تمام زجه هامان بی اثر شد
درخت سبز تسلیم تَبر شد
پدر بینم پشیمانی! چه سودت
فنا شد انچه بود از تارو پودت

 

محمد عابدینی


نظرات شما عزیزان:

زهرا
ساعت23:02---23 ارديبهشت 1394


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ثبت در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:محمد عابدینی,ترانه,جغد,شب,جغد شب,ایهام,دلنوشته, توسط ایهام | |



جغد شب

Instagram